به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شهرداری مریانج، وصیتنامه شهدا حاوی نکاتی است که اسوه اخلاق، ایثار و رشادت است و این موضوع میتواند به عنوان مهمترین عامل برای مقابله با تهاجم فرهنگی مورد اهتمام بیش از پیش قرار گیرد.
حال دست به انتشار گزیده وصیتنامه سردار شهید «اسماعیل شکریموحد» فرمانده گردان بهداری لشگر ۳۲ انصارالحسین(ع) میزنیم.
شهید شکریموحد در وصیتنامه خود این چنین میگوید:
خانواده عزیزم نکند خدای نکرده از اینکه من شهید شدهام غم به خودتان راه دهید، من نتوانستم طی این چند سال خدمتی به شما بکنم و نتوانستم آن حقی که شما بر گردن من دارید، ادا کنم.
من نتوانستم فرزند و برادری خوب برای شما باشم، امیدوارم و خواهش میکنم اگر با شما بدخلقی کردم مرا حلال کنید.
خواهران عزیزم همچون زینب(س) باشید، پیام امام حسین(ع) را به گوش جهانیان برسانید. شما هم پیام شهدا را به گوش همه مردم برسانید و شما از راه حجاب آن پیام مرا برسانید، شما حجابتان را حفظ کنید که خداوند از شما راضی باشد.
و اما مادر عزیزم، مادری که شبها بیدار ماندی تا اینکه من راحت بخوابم، مادر عزیزی که خود را به زحمت انداختی تا من راحت باشم، حال که اینها را مینویسم اشکم میآید چرا که خیلی مدیون زحمات شما هستم، نمیدانم با چه لحنی و با چه زبانی از شما قدردانی کنم.
مادر عزیزم خیلی شما را زحمت دادم، مرا حلال کنید. امیدوارم بتوانم با شفاعت شما و خانوادهام گوشهای از حقی که بر گردن من دارید ادا کنم انشاءا….
و اما برادران پایگاه، پایگاه را خالی نگذارید و همه شب در آن محل که محل عاشقان ا… است، حضور پیدا کنید که این وظیفه است که سنگرهای پشت جبهه را محکم نگهدارید و موقع لزوم هم به جبهه بیایید.
عزیان مطیع ولیامر مسلمین باشید، نکند خدای ناکرده با نافرمانی از آنها تمام حسنات خودتان را از دست بدهید، اجر شما با خداوند از همه شما عاجزانه حلالی میخواهم و التماس دعا دارم.
در پایان سلام مرا به همه دوستان و آشنایان برسانید و از همه حلالی بخواهید، من نتوانستم از همه حلالی بخواهم در اینجا از همه عاجزانه طلب حلالی دارم و از همگی التماس میکنم. امیدوارم مرا حلال کنید و اما عزیز این نور چشم مستضعفان را دعا بفرمایید. والسلام علیکم و رحمها… و برکاته.
خدا نگهدار و التماس دعا.
یکشنبه ۲۸/۷/۱۳۶۳ – صفر ۱۴۰۶
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا.
زندگینامه سردار شهید اسماعیل شکریموحد
از بهداری سپاه تا جبهه سومار
دوم اردیبهشتماه سال ۱۳۳۶ در شهر مریانج از توابع استان همدان متولد شد و به نیت حضرت اسماعیل(ص) نامش را اسماعیل گذاشتند. در سالهای نخست کودکی پدرش را از دست داد و طعم یتیمی را با تمام وجود احساس کرد.
شرایط مالی زندگی خوب نبود و روزگار به سختی میگذشت. اسماعیل برای کمک به تأمین مخارج زندگی مجبور بود کار کند اما همزمان تحصیلاتش را ادامه میداد.
بعد از سپری کردن دوران پر مشقت تحصیلات ابتدایی و راهنمایی به همراه خانواده به همدان مهاجرت کرد و وارد دبیرستان شد.
این ایام مصادف بود با روزهای پرشکوه مبارزات انقلابی مردم ایران. اسماعیل با شرکت در جلسات سخنرانی و مساجد با انقلاب اسلامی و افکار امام خمینی(ره) آشنا شد.
با حضور در جلسات سیاسی و مذهبی، چشمانداز روشنی در برابر خود مشاهده کرد و به آینده کشور امیدوار شد.
وی با پیوستن به هستههای مبارزه مردمی و حضور در محافل مخفی این گروهها، آمادگی لازم برای مبارزه با رژیم پهلوی را به دست آورد و فعالیتهای انقلابی خود را گسترش داد.
هنوز چیزی از ورود اسماعیل به عرصه مبارزه با حکومت فاسد شاه نگذشته بود که او به یکی از سازماندهندگان اعتراضات و تظاهرات مردمی در همدان تبدیل شد. خطرات بیشماری که در این راه متوجه او بود، تعقیب و گریزهای مأموران ساواک و احتمال دستگیری و شکنجه هیچ خللی در اراده او نداشت.
بعد از سقوط حکومت پهلوی ابتدا به کمیته انقلاب اسلامی پیوست و برای برقراری آرامش و امنیت و مبارزه با ضدانقلاب و بازماندگان حکومت پهلوی تلاشهای زیادی انجام داد.
بعد از مدتی با دستور امام خمینی(ره) و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد پیوست. پس از ورود به سپاه با علاقه و اشتیاقی که به خدمت به مردم و امور پزشکی و درمانی داشت، در بیمارستان امام خمینی(ره) همدان دورههای آموزش ابتدایی و تخصصی را به پایان رساند و بعد از پایان دورهها و کسب آموزشهای لازم به سمت مسئول بهداری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ناحیه همدان منصوب شد. مدتی با این سمت در سپاه استان همدان خدمت کرد و بعد از آن به جبهه رفت.
پس از مدتی خدمت در جبهههای حق علیه باطل از سوی سپاه به زیارت خانه خدا مشرف شد. پس از بازگشت از سرزمین وحی با عزمی جدیتر دوباره به جبهه رفت.
اسماعیل شکریموحد در جبهه هم به کار امداد و درمان رزمندگان مشغول بود و مسئولیت واحد بهداری لشکر ۳۲ انصارالحسین(ع) را به عهده گرفت.
سال ۱۳۶۱ و مصادف با سالهای نخست دفاع مقدس ازدواج کرد و هنگامیکه تنها فرزندش ۸ ماهه بود در ۲۵ اسفندماه ۱۳۶۳ در جاده منطقه عملیاتی گیلانغرب- سومار به شهادت رسید.